غیرت
تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 12:48 | خاطره ای از : milad

 تو آپارتمان بغلی ما یه خانم جوون با دختر شیش سالش تنها زندگی میکنه که نمیدونم چرا تنهاس و دوستم ندارم بدونم.ولی از زیبایی و نجابت و متانت این خانم هر چی بگم کم گفتم .همیشه لباسای ساده ولی تمیز و شکیل به تن داره دختر کوچولوش واقعا دوس داشتنی ونازه اسمشم سمیراس.دیروز رفته بودم خونه پسر عمه ام که چن تا سی دی برنامه بهش بدم همین رفتم تو پارکینگ آپارتمانشون دیدم سمیرا تک تنها با یه عروسک کهنه و پاره پوره داره تو پارکینگ پای پله ها بازی میکنه تعجب کردم بهم سلام کرد گفتم سلام عمو جون تو اینجا چیکار میکنی نکنه شمام فامیلتون اینجا زندگی میکنه؟ولی سمیرا به جای جواب دادن به عروسکش نگاه کردو چیزی نگفت.منم عجله داشتم دیگه چیزی نپرسیدم لپشو کشیدم وگفتم باشه عمو جون مواظب خودت باش بعد از پله ها با عجله رفتم بالا چون اسانسور نداره مجبور بودم از پله ها برم رو پاگرد طبقه دوم بودم که دیدم یه خانمه داره با دستمال داره پله هارو تمیز میکنه!اون پشتش به من بود منو ندید ولی من سریع شناختمش همون خانم جوون همسایه بود...

آروم پله هارو برگشتم به پسر عمم زنگ زدم گفتم بعدا میام و رفتم سمیرا هنوز داشت با عروسک کهنه اش تو پارکینگ بازی میکرد ....
آره با شرف و آبرو زندگی کردن واسه یه خانم جوون و تنها خیلی سخته ولی میشه.
به سلامتی همه اونایی که تن به سخت ترین کارها میدن ولی به علت فقر و نداری تن فروشی نمیکنن.



نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت19:55---22 خرداد 1392
سلام سایت واقعا زیبایی دارید خوشحال میشوم به ما سر بزنید .و از سایت ما دیدن کنید.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->

جاوا اسكریپت